b
گویا نمی دانند که عشق گناه نیست !
خداوندا! معبودا! عاشقا! مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد دادی اما بزرگتر شدم ودیگر عشق اولیه مرا ارضاء نمی کرد؛ پس عشق به پدرومادررادرمن به ودیعت نهادی مدتی گذشت دیگرعشق را آموخته بودم ، اما به چه چیز عشق ورزیدن را نه . به دنیا ورزیدم ، به مال و منال دنیا عشق ورزیدم به مدرسه عشق ورزیدم ، به دانشگاه عشق ورزیدم ، اما همه اینها بعد از مدتی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد؛ یعنی عشق به تو، فهمیدم که عشق به تو پایدار است و دیگر عشقها ، عشقهای دروغین است ، فهمیدم که لاینفع المال ولا ینون ، فهمیدم که یفرالمرء من اخیه وصاحبه و بنیه و امه و ابیه و......
پس به عشق تو دل بستم ، بعد از چندی که با تو معاشقه کردم ، یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچک تر ازآن هستم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر ازآنی که معشوق من قرار بگیری . فهمیدم که دراین مدت که فکرمی کرده ام عاشق تو هستم ،. ،اشتباه می کرده ام ؛ این تو بودی که عاشق من بوده ای و مرا می کشانده ای اگرمن عاشق توبودم باید یکسره به دنبال تو می آمدم . ولیکن وقتی توجه می کنم می بینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتاده ام ولی با زمستقیم آمدم،حال می فهمم که این تو بودی که عاشق بنده ات بودی، هرگاه او صیدشیطان شده تو دام شیطان را باز کرده ای وهر شب به انتظار او نشسته ای تا بلکه یک شب او را ببینی ، حالا می فهمم که تو عاشق صادق بنده ات هستی .بنده را چه که عاشق تو بشود (عنقا شکار کس نشود دام باز گیر )
آری تو عاشق من بودی وهر شب مرا بیدار می کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوقت می نشستی. اما من بدبخت ناز می کردم و شب خلوت را از دست می دادم و می خوابیدم! اما تو دست برنداشتی و اینقدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره من گریز پای را به چنگ آوردی و من فکر می کردم که با پای خود آمده ام . وه چه خیال باطلی! این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود، مرا که به چنگ آوردی به صحنه جهادم آوردی تا بامن برد عشق ببازی ومن در کارت حیران بودم و از کرم تو تعجب می کردم. آخر تو بزرگ بودی ومن کوچک! تو کریم بودی و من لئیم! تو جمیل بودی و من قبیح! تو مولا بودی و من بنده و من شرمنده از این همه احسان توبودم.کمند عشقت را محکمتر کردی و مرا به خط مقدم عشق بردی و در آنجا شراب عشقت را به من نوشاندی وچه نیکو شرابی بود و من هنوز ازلذت آن شراب مستم. اولین جرعه آن را که نوشیدم مست شدم و در آن حال مستی تقاضای جرعه ای دیگر کردم، اما این بار تو بودی که ناز می کردی و مرا سر می گرداندی، پیاله ام را شکستی. هر چه التماس کردم که جامی دیگر بده تا از حجاب جسمانی بیاسایم، ندادی وزیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی .اکنون من خمارم و پیاله به دست هنوز درانتظارجرعه ای دیگر از شراب عشقت به سر می برم.
ای عاشق من! ای اله من! پیاله ام را پر کن و مرا در خماری نگذار. تو که یک عمر به انتظار نشسته بودی، حال که به من رسیده ای چرا کام دل بر نمی گیری؟ توکه از متاع عشق دم می زدی، چرا اکنون مرا درانتظار گذاشته ای اگر بدانم که خریدار متاعم نیستی و اگر بدانم که پیاله ام را پر نمی کنی، پیاله را خودمی شکنم ومتاعم را به آتش می کشم تا در آتش حسرت بسوزی و انگشت حیرت به دندان بگزی.
به آهی گنبد خضراء بسوزم جهان را جمله سر تا پا بسوزم
بسوزم یا که کاری را بسازم چه فرمایی بسازی؟ یا بسوزم؟
وصیت نامه شهیدناصر الدین باغانی
b
چرا غمگین هستی؟
حضرت سلیمان فرمود:
باز کردن در این خانه مشکل شده است.
پیرمرد گفت:
آیا می خواهی کلماتی به تو بیاموزم که هر گاه پدرت آنها را در حال افسردگی می خواند ، خداوند غم و اندوه او را بر طرف می کرد؟
بگو ای پیرمرد!
«خداوندا به نور تو هدایت شدم و به فضل تو بی نیاز گشتم و به یاری تو صبح وشام کردم. تو بر گناهان من واقفی. طلب آمرزش از درگاهت دارم و به تو بازگشت می نمایم ای خدای مهربان و منت گذارنده! »
حضرت سلیمان آن کلمات را تکرار کرد و در باز شد.
b
موسی (ع) فرمود: آنچه می دانی، من بیشتر می دانم و نیازی به
پند ندارم.
جبرئیل امین نازل شد و عرض کرد:ای موسی خداوند می فرماید هزار پند او فریب است . اما سه پند او را بشنو. حضرت به شیطان فرمود:سه پند از هزارو سه پندت را بگو.
ابلیس گفت: چنان چه در خاطرت انجام دادن کار نیکی را گذراندی برای انجام آن شتاب کن وگرنه تو را پشیمان می کنم.
اگر با زنان بیگانه و نا محرم نشستی غافل از من مباش که تو را به زنا وادار می کنم .
چون خشم و غضب بر تو مستولی شد جای خود را عوض کن و گرنه فتنه به پا می کنم .
اکنون که تو را سه پند دادم تو هم از خدا بخواه تا مورد آمرزش و رحمتش قرار گیرم . موسی بن عمران خواسته وی را به عرض خداوند رساند . ندا رسید: ای موسی شرط آمرزش ابلیس این است که روی قبر آدم برود و او را سجده کند. حضرت موسی امر پروردگار را به وی فرمود.
ابلیس گفت: ای موسی من موقع زنده بودن آدم وی را سجده نکردم چگونه حالا راضی می شوم قبر او را سجده کنم.
b
گفت: در این مسجد جاهلی نماز می خواند و عالمی خوابیده است من قصد دارم به جاهل برسم ودر حال نماز او را فریب دهم ولی هیبت عالم نمی گذارد وارد مسجد شوم.
b
خودسازی از زبان امام خمینی رحمة الله علیه
1-نمازهای پنج گانه را در پنج وقت بخوانید ،نماز شب را حتمابپا دارید.
2- روزهای دوشنبه وپنج شنبه را حتی المقدور روزه بگیرید.
3- اوقات خواب را کم کرده وبیشتر قرآن بخوانید.
4- برای عهد وپیمان اهمیت فوق العاده قائل شوید.
5- به تهیدستان انفاق کنید.
6- از مواضع تهمت دوری کنید.
7-لباس ساده بپوشید.
8- در مجالس پر خرج و با شکوه شرکت نکرده و خود نیز چنین مجالسی نداشته باشید.
9- زیاد صحبت نکنید،دعاها را زیاد بخوانید(خصوصا دعاهای روز سه شنبه)
10- ورزش کنید(نرمش- پیاده روی- کوهنوردی-کشتی- شنا)
11- بیشتر مطالعه کنید.(مذهبی-اجتماعی-سیاسی-علمی-فلسفی-نقل قول-سخنرانی-فن بیان)
12- دانشهای فنی را بیاموزید.(رانندگی ماشین وموتور سیکلت-مکانیک- سیم کشی ...)
13- دانش تجوید و عربی را بیاموزید و در هر زمینه ای هوشیار باشید.
14- کارنیک خودرا فراموش کنید. گناهان گذشته را به یاد آورید.
15- از نظر مادی به تهیدستان و از نظر معنوی به اولیاءالله بنگرید.
16- از اخبار روز و اخبار مربوط به امور مسلمین با اطلاع شوید.
اللهم عجل لولیک الفرج
بازدید دیروز: 81 کل بازدید :144113
ای خدا ما را کربلایی کن بعد از آن با ما هر چه خواهی کن
ضد وهابیت
توکای شهر خاموش
خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا
انگاره های یک دیوانه
انتظار فرج
انگاره های یک دیوانه